تست فضولی..!!

 

 

 

 

 

تصوركنيد كه صبح خواب مانده ايد و ديرتان شده است. هنگام خروج از خانه

 صداى دعواى همسايه را مى شنويد. آيا مى ايستيد تا ببينيد موضوع ازچه

 قرار است؟

 


ـ بله (۱۰)


ـ خير (۰)



با دوستتان مشغول مكالمه تلفنى هستيد كه مجبور مى شويد مدتى

منتظربمانيد تا او به مكالمه ديگرى كه درانتظار است پاسخ دهد آيا وقتى

براى ادامه مكالمه شما برمى گردد از او مى پرسيد چه كسى پشت خط

منتظر بود؟

 


ـ بله (۱۰)


ـ خير (۰)



به منزل دوستتان رفته ايد و او براى انجام كارى از اتاق خارج مى شود. روى

 ميز او يك نامه جلب توجه مى كند. آيا نگاهى به آن مى اندازيد؟

 


ـ بله (۱۰)


ـ خير (۰)
 


دراتوبوس يا تاكسى نشسته ايد و فرد كنارى شما مشغول مطالعه است.

 دراين شرايط چه مى كنيد؟

 


ـ مستقيماً به آنچه او مطالعه مى كند خيره شده و شما هم همراه او

 مطالعه مى كنيد.(۱۰)


ـ هرازچندگاهى نگاهى دزدكى مى اندازيد تا ببينيد او چه چيزى مطالعه مى

 كند. (۵)


ـ كاملاً بى تفاوت رفتارمى كنيد. (۰)



اگر شما بدانيد كه يكى از آشنايان رازى دارد، چه مى كنيد؟

 


ـ هرطور شده سعى مى كنيد سرازكار او درآوريد. (۱۰)


ـ اگر صحبتى درباره آن پيش بيايد، كنجكاو مى شويد. (۵)


ـ رازهاى ديگران، مسائل شخصى آنهاست و سعى نمى كنيد وارد حيطه

 خصوصى آنهاشويد.(۰)

 


اگرجايى دعوا يا تصادفى اتفاق بيفتد، آيا نزديك مى شويد تا ببينيد جريان

ازچه قرار است؟

 


ـ بله (۱۰)


ـ خير (۰)



اگر وارد رستورانى شويد و ببينيد يكى از آشنايان با فردغريبه اى آنجاست،

 آيا كنجكاو مى شويد ببينيد غريبه چه كسى است؟

 


ـ بله (۱۰)


ـ خير (۰)



آيا معمولاً درباره قيمت و محل خريد چيزهايى كه دوستانتان مى خرند پرس

 و جو مى كنيد؟

 


ـ بله (۱۰)


ـ خير (۰)
 


آيا تا به حال كيف ديگران را بدون اجازه شان جست وجو كرده ايد؟

 


ـ بله (۱۰)


ـ خير (۰)

 


اگر رمز عبور شناسه دوستانتان را داشته باشيد سرى به ايميل هاى آنها

 مى زنيد؟

 


ـ بله (۱۰)


ـ خير (۰)



(۰ تا ۳۰ امتياز): شما به هيچوجه اهل دخالت و فضولى دركارهاى ديگران

نيستيد و اين يك امتياز بزرگ براى شما محسوب مى شود. شما احتمالاً

فكرمى كنيد مسائل خصوصى ديگران برايتان جالب نيست و يا آنقدر به

حيطه خصوصى آنها اهميت مى دهيد كه خودتان را مجاز نمى دانيد آن را

 مخدوش كنيد. شايد هم آنقدر سرتان گرم است كه وقت فكركردن به

مسائل ديگران را نداريد. به هرحال شما كاملاً به ديگران احترام مى گذاريد و

 درمورد مسائلى كه به شما ارتباطى پيدانمى كند كنجكاوى به خرج نمى

دهيد. اطرافيان شما معمولاً فكرمى كنند مى توانند به شما اطمينان كنند و

 شما نيز توقع متقابلى از آنها داريد.




(۳۵ تا ۷۰ امتیاز):خوب شما طبيعتاً فرد كنجكاوى هستيد، اما تلاش مى كنيد

 زياد دركارهاى ديگران دخالت نكنيد. اما گاهى اوقات اين كنجكاوى آنقدر

شديد است كه نمى توانيد جلوى خودتان رابگيريد و گهگاهى از راه خود

خارج مى شويد و سركى به كارديگران مى كشيد. اما خوشبختانه اين

كارهميشگى نيست. اگرچه كنجكاوى خوب و درمواردى لازم است، اما زياده

 روى درآن مى تواند شما را دچار دردسر كند. اكثر مردم دوست ندارند

كسى در كارشان دخالت كند. بنابراين بهتر است كارى انجام ندهيد كه

دوست نداريد ديگران نسبت به شما انجام دهند.



 

(۷۵ تا ۱۰۰ امتياز): شما عاشق اين هستيد كه همه چيز را درباره همه كس

 بدانيد و براى اين كار هرچه از دستتان بربيايد انجام مى دهيد. شما از آن

 دسته افراد هستيد كه مراقب ديگران هستند. فال گوش مى ايستند و

حتى بعضى مواقع مستقيماً از ديگران درباره مسائل خصوصى شان سؤال

 مى كنند. اگر شما به عنوان فرد فضولى درجمع دوستان و آشنايانتان

معروف نشده ايد، احتمال اينكه چنين لقبى به شما اختصاص پيداكند بسيار

 زياد است.

 


كنجكاوى دروجود شما بسيار فراتر ازحدمتعارف آن وجوددارد و متأسفانه

شما آن را معطوف به مسائل ديگران كرده ايد كه به هيچوجه برايشان

 خوشايند نيست. اگر اين روال ادامه پيداكند، مى توانيد مطمئن باشيد كه

 سعى خواهندكرد فضولى هاى شما را هرطور شده جبران کنند.

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ظنز ها ، تست فضولی..!! ، ،

تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 19:44 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

       

 

          شعری طنز درباره یارانه

 

 

غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد

 

غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد

دارد این یارانه ها استان به استان می رسد

 

مبلغش هر چند فعلاً قابل برداشت نیست

موسم برداشت حتماً تا زمستان می رسد

 

در حساب بانکی ات عمری اگر پولی نبود

بعد از این یک پول یامفتی فراوان می رسد

 

چند سالی مایه داران حال می کردند و حال

نوبت حالیدن یارانه داران می رسد

 

شهر، کلاً شور و حال دیگری بگرفته است

بانگ بوق و سوت و کف از هر خیابان می رسد

 

آن یکی با ساز، رنگ گلپری جون می زند

 

این یکی با دنبکش، بابا کرم خوان می رسد

 

عمه صغرا پشت گوشی قهقهه سر داده است

شوهرش هم با کباب و نان و ریحان می رسد

 

مش رجب، آن گوشه هی یک ریز بشکن می زند

خاله طوبا هم کمر جنبان و رقصان می رسد

 

تا که بابام این خبر را در جراید خواند گفت:

خب خدا را شکر پول کفش و تنبان می رسد

 

مادرم هم خنده ی جانانه ای فرمود و گفت:

پول شال و عینک و یک جفت دندان می رسد

 

بی بی از آن سو کمی تا قسمتی فریاد زد:

خرج استخر و سونام، ای جانمی جان می رسد

 

خان عمو با کیسه و زنبیل و ساکش رفته بانک

تا بگیرد آنچه را فعلاً به ایشان می رسد

 

اصغری در پای منقل، بود سرگرم حساب

تا ببیند پول چندین لول، الآن می رسد

 

خاله آزیتا که یادش رفته فرمی پر کند

طفکی از دور با چشمان گریان می رسد

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ظنز ها ، شعری طنز درباره یارانه ، ،

تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 19:44 | نویسنده : محمد رمضانی پور |
تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 19:44 | نویسنده : محمد رمضانی پور |
آخه این، کجاش اینه ؟
 
 
****************************************************************************

ابیاری فوق جدید به دو صورت

 

دخترا نگاه نکن بدههههههههههه

با ابن که تا ته زوم میکنین ببینین چه خبره

ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

***************************************************

 

حرفهايي كه دوست نداريد در اتاق عمل بشنويد:

• اووووووووووه !!! پس اشتباه بريدم!

• كسي ساعت مچي منو نديده؟!

• ديشب تا دير وقت مهموني بودم. يادم نمي آد هيچوقت تو عمرم آن قدر …….. !

• واي! صفحه ي ۴۷ دستورالعمل جراحيم پاره شده!

• منظورت چيه كه بايد پاي چپشو مي بريديم؟!

• فوراً يه عكس از اين زاويه بگير. اين يكي از عجايب خلقته!

• بهتره اين تيكه رو نگه داريم. ممكنه براي تشريح به درد بخوره!

• ولي كتاب من اينجوري نمي گه! كتاب تو چاپ چندمه؟!

• فوراً اون تيكه گوشت رو برگردون!

• صبر كن ببينم! اگه اين طحالشه، پس اون چي بود؟!

• پرستار لطفاً اون گوشت رو به من بده. اون گوشته … همون چه مي دونم… اون عضوي كه نمي دونم چي بود ديگه!

• اوه! زود دوباره همه ي بخيه ها رو باز كنين. يكي از پنس ها كمه!

• اگه فقط يادم مي اومد كه اين كارو چه جوري هفته ي پيش توي كلاس بازآموزي انجام دادند خوب بود!

• لعنتي! بازم چراغ ها خراب شد!
گريه نوزاد

• مي دوني؟ پول خيلي هنگفتي ميشه توي تجارت كليه به جيب زد. اوه! اينجا رو! اين آقا يه كليه اضافه داره!

• همه برن عقب وايسن! لنز چشمم افتاد بيرون!

• ميشه قلبش رو يه مدت از تپيدن بندازي؟ تمركزم رو به هم مي زنه!

• خيلي خب بچه ها… اين براي همه مون مي تونه يه تجربه ي جديد باشه!

• مي دونستي اين مريض خودشو يك ميليون دلار بيمه ي عمر كرده؟ الان زنش تلفن زد و گفت !!

• اشكالي نداره. همون قيچي رو بده. كف زمين رو كه تميز كردن. نه؟!

• يادته بخش تشريح مي گفت حاضره ۱۰۰۰ دلار براي يه جسد تر و تميز بده؟!

• چي؟! منظورت چيه كه اينو واسه عمل نياورده بودن؟!

• كاش عينكم رو توي خونه جا نمي ذاشتم!

• اين مريض بيچاره اگه اشتباه نكنم زن و بچه داره. نه؟!
در انتخاب رشته آگاهانه عمل كنيد.(قسمت دوم)

• پرستار نگاه كن ببين اين آقا براي اهداي عضو ثبت نام كرده بوده يا نه؟!

• خداي من! منظورت چيه كه ازش براي قبول مسئوليت مرگ امضا نگرفتين؟!

• نگران نباشين. فكر مي كنم اين تيغ به اندازه ي كافي تيز باشه!

• چيه؟ چرا اينطوري نگاه مي كنين؟! تا حالا نديدين يه دانشجو اينجا جراحي كنه؟!

• الو؟ سلام عزيزم. چي؟! منظورت چيه كه طلاق مي خواي؟!

• من كه نمي دونم اين چه عضويه! ولي به هر حال زود بذارش وسط بسته يخ!

• عجله كنين. من نمي خوام اين قسمت سريال رو از دست بدم!

• اين گاز خنده خيلي باحاله. مي شه يه كم ديگه شو امتحان كنم؟!

• پس بچه كو؟! مگه مريضو براي سزارين نياورده بودن؟! اينجا اتاق عمل شماره چنده؟!

• هي پرستار! يه ست جراحي ديگه روي اون يكي ميز باز كن. اون مريض هنوز داره تكون مي خوره!

• مطمئني كه بعداً ازمون شكايت نمي كنه؟!

• معلومه كه من اين عمل رو قبلاً هم انجام دادم پرستار. تقريباً ۲۰ سال پيش بود!

 

سیر تکامل مقنعه

 

اگه يه خانم در دوره جواني به يه سيب سرخ مثل اين تشبيه بشه
فكر مي‌كنيد اين خانم در زمان پيري چه شكلي ميشه؟
 
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
 

 

آيا واقعاً حقوق زن ها پايمال شده است!؟ (طنز)

از بچگي همه ما اين را شنيده ايم كه حقوق زنها پايمال ميشود.



آيا واقعاً حقوق زن ها پايمال شده است ؟
از كودكي شروع ميكنيم :


در كودكي:
پسرها هر وقت شيطنت ميكردند يك سيلي محكم صورتشان را نوازش ميكرد
دخترها هر وقت شيطنت ميكردند يك ضربه فانتزي به ماتحتشان ميخورد.
خودتان قضاوت كنيد : كدام ضربه درد بيشتري دارد؟


روزهاي جمعه كه مدرسه ها تعطيل بود :
پسرها براي خريد نان مجبور به بيگاري در صف نان بودند
دخترها كنار عروسك هايشان لالا ميكردند


هنگامي كه كارنامه ها را به دست والدين محترم ميدادند :
پسرها شديداً بخاطر نمرات پايين سركوفت مي خوردند و البته گاهي هم ممنوع شدن از مشاهده كارتون
دخترها هيچي نميشدند . چون قرار بود در آينده ازدواج كنند و نان آور خانه هم نخواهند بود


هنگامي كه پدر خانواده شب به منزل مي آمد :

پسرها فرار ميكردند و يه گوشه اي ميخزيدند تا چغولي هاي مادر ، كار دستشان ندهد
دخترها به بغل پدر ميپريدند و چپ و راست قربون صدقه ميشنويدند


روز اول مهر ماه كه مدرسه ها باز ميشد :

پسرهاي عزيز كله هايشان را با نمره ۴ ميزدند و مزين به لغت نامانوس كچل ميشدند
دخترها فقط به پسرها ميگفتند : چطوري كچل ؟


در
۱۸ سالگي :
پسرها تمام اضطراب و دلهره شان اين است كه دانشگاه قبول شوند و سربازي نروند و
۲ سال از زندگيشان هدر نرود
دخترها ورودشان به پادگان طبق قانون ممنوع است .


در دانشگاه : پسرها همان روز اول عاشق ميشوند و گند ميزنند به امتحان ترم اولشان و مشروط ميشوند
دخترها فقط در بوفه مينشينند و به پسرهايي كه زير چشمي به آنها نگاه ميكنند افاده ميفروشند


در هنگام نمره گرفتن : پسرها خودشان را جر ميدهند تا
۹٫۵ آنها ۱۰ شود و باز هم استاد قبول نكرده و در آخر مي افتند
دخترها فقط پيش استاد ميروند و يك لبخند ميزنند و نمره
۴٫۵ آنها به ۱۷ تبديل ميشود.


در كافي شاپ : پسرها حساب ميكنند.
دخترها ميگويند : مرسي!


در مخ زدن : پسرها بايد دلقك بازي در بياورند تا طرف تازه بفهمد كه وجود دارند ، دو ساعت منت بكشند تا طرف تلفن را بگيرد ، هفته ها برنامه ريزي كنند تا طرف قرار بگذارد ، ساعت ها بايد خالي ببندند تا طرف خوشش بيايد و هنگام بهم خوردن رابطه ماه ها و در مواردي ديده شده است كه سالها در هواي دلگرفته پاييز پيپ بكشند و قهوه بنوشند و هي آه بكشند .
دخترها فقط كافي است كه يه لبخند بزنند و چشم ها را نازك كرده ، لبها را غنچه و سري به سمت موافق تكان دهند و هرگاه رابطه بهم خورد فقط ميگويند فداي سرم.


هنگام خواستگاري : پسرها بايد خانه ، ماشين ، شغل مناسب ، مدرك دهن پر كن ، قد رشيد ، هيكل خوش فرم ، خوشتيپ و هزارتا كوفت و زهر مار داشته باشند و پشت سر هم از موفقيت ها و اخلاق خوب و …. براي عروس خانم بگن و احتمالا انگشتري براي نشون كردن در دست سركار عليه عروس خانم بكنند
دخترها فقط كافي است بنشينند و لام تا كام حرف نزنند


هنگام ازدواج : پسرها بايد شيربها ، مهريه ، خريد عروسي ، جواهرات گوناگون ، جشن و سالن و … را از سر قبر پدرشون تهيه كنند
دخترها فقط بايد جهيزيه بدهند كه احتمالا به دليل شروع خريد جهزيه از اوان كودكي همش بنجل شده و آقاي داماد بايد با تحمل هزارتا منت آنها را قبول كرده ، دور ريخته و يه سري جديد بخرد


هنگام زندگي عشقولانه دو نفره:پسرها بايد بگويند : چشم ، و البته اگر هم نگويند دو قطره اشك كنار چشمان مژگان خانم ها آنها را وادار به چشم گفتن ميكند
دخترها هم بايد دستور بدهند و ديگر هيچ.


كار كردن : پسرها مثل سگ پا سوخته بايد از صبح خروس خوان تا آخر شب كار كنند و همش تو فكر غرولند مدير و قسط عقب افتاده بانك و قبض برق و آب باشند و در آخر نعششان را با بدبختي به خانه برسانند
دختر ها فقط كافي است كه كليد ماشين لباس شويي ، كليد ماشين ظرفشويي و كليد مايكرو فر را فشار دهند و در حاليكه ناخن هايشان را ماني كور ميكنند با مادرشان در مورد رنگ موي دختر خاله جاري عمه خانم فرخ زمان خانم بحث و تحليل علمي داشته باشند

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ظنز ها ، ،

تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 14:47 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها

کنه 
خلاصه همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟ 

غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم.... 

همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!! 

غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟ 

خلاصه غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..

این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟ 
+
+
+
+


حال ترجمه از زبان همسرش 

خط اول :حالت چه طوره زن ؟ 

خط دوم :بچه ها چه طورن ؟ 

خط سوم : مادرت چه طوره ؟ 

خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!! 

خط پنجم : فقط برگردم خونه.... 

خط ششم : می کشمت 

خط هفتم :غضنفر از آلمان...

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ظنز ها ، نامه غضنفرکم سواد به همسرش از عهد بوق ، ،

تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 13:17 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

خونه مشغول کاربودم که دخترم بدو بدو اومد و پرسید .
دخترم : مامان تو زنی یا مردی ؟
من : زنم دیگه پس چی ام ؟
دخترم : بابا ، چی اونم زنه ؟
من : نه مامانی بابا مرده .

دخترم : دیگه کی زنه ؟
من : خاله مریم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ

دخترم : دایی سعید هم زنه ؟
من : نه اون مرده !

دخترم : از کجا فهمیدی زنی ؟
من : فهمیدم دیگه مامان، از قیافه ام .

دخترم : یعنی از چی ؟ از قیافه ات؟
من : از اینکه خوشگلم ،

دخترم : یعنی هر کی خوشگل بود زنه‌ ؟
من : اره دخترم

دخترم : بابا از کجا فهمید مرده
من : اونم از قیافش فهمید . یعنی بابایی چون ریش داره و ریشهاشو میزنه و زیاد خوشگل نیست مرده !

دخترم : یعنی زنا خوشگلن مردا زشتن ؟
من : آره تقریبا .

دخترم : ولی بابایی که از تو خوشگل تره
من : اولا تو نه و شما بعدشم باباییت کجاش از من خوشگل تره ؟

دخترم : چشاش
من : یعنی من زشتم مامان ؟
دخترم : آره
من : مرسی

دخترم : ولی دایی سعید هم از خاله خوشگلتره !!
من : خوب مامان بعضی وقتها استثنا هم هست

دخترم : چی اون حرفه که الان گفتی چی بود
من : استثنا یعنی بعضی وقتها اینجوری میشه

دخترم : مامان من مردم
من : نه تو زنی
دخترم : یعنی منم زشتم
من : نه مامان کی گفت تو زشتی تو ماهی ، ولی تو الان کودکی

دخترم : یعنی من زن نیستم ؟
من : چرا جنسیتت زنه ولی الان کودکی

دخترم : یعنی چی ؟
من : ببین مامان همه ی آدما شناسنامه دارن که توی شناسنامه شون جنسیتشون مشخص میشه جنسیت تو هم توی شناسنامه ات زنه .

دخترم : یعنی منم مامانم ؟
من : اره دیگه تو هم مامان عروسکهاتی

دخترم : نه ، مامان واقعی ام ؟
من : خوب تو هم یه مامان واقعی کوچولو برای عروسکهات هستی دیگه

دخترم : مامان مسخره نباش دیگه من چی ام ؟
من : تو کودکی

دخترم : کی زن میشم ؟
من : وقتی بزرگ شدی

دخترم : مامان من نفهمیدم کیا زنن ؟
من : ببین یه جور دیگه میگم . کی بتو شیر داده تا خوردی بزرگ شدی

دخترم : بابا

من : بابات کی بتو شیر داد ؟ !!!!!!!!!!
دخترم : بابا هر شب تو لیوان سبزه بهم شیر میده دیگه

من : نه الان رو نمی گم ، کوچولو بودی ؟
دخترم : نمی دونم

من : نمی دونم چیه ؟ من دادم دیگه
دخترم : کی؟
من : ای بابا ولش کن ، بین مامان ، زنها سینه دارن که باهاش به بچه ها شیر میدن ، ولی مردا ندارن
دخترم : خب بابا هم سینه داره
من : اره داره ولی باهاش شیر نمی ده !! فهمیدی
دخترم : خوب منم سینه دارم ولی شیر نمی دم پس مردم .
من : ای بابا ببین مامان جون خودت که بزرگ بشی کم کم می فهمی .
دخترم : الان می خوام بفهمم .
من : خوب هر کی روسری سرش کنه زنه هر کی نکنه مرده

دخترم : یعنی تو الان مردی میریم پارک زن میشی
من : نه ببین ، من چیه تو میشم ؟
دخترم : مامانم
من : خوب مامانا همشون زنن و باباها همشون مردن
دخترم : آهان فهمیدم .
من : خدا خیرت بده که فهمیدی ، برو با عروسکهات بازی کن
****

نیم ساعت بعد دخترم : مامان یه سوال بپرسم
من : بپرس ولی در مورد زن و مرد نباشه ها
دخترم : در مورد ماهی قرمزه است .

من : خوب بپرس دخترم : مامان ماهی قرمزه زنه یا مرده ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ظنز ها ، تو زنـــی یا مــــــرد؟ ، ،

تاريخ : دو شنبه 8 اسفند 1390 | 13:17 | نویسنده : محمد رمضانی پور |

به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان…
میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم…

 

توالتم،در رو می زنه،سرفه می کنم،میگه یعنی نیام تو،گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اگه دستات تمیزه بیا واسم طهارت بگیر

صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه

 

به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه

به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن … میگیرن !
میگه کی ؟ پلیس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی

تو خیابون مارو دست تو دست باهم دیده … از این مدلها که مثلاً مُچمونو گرفته …
با یه لحنی میپرسه دوست دخترتونه ؟
پَـــ نَ پَـــ مامان بزرگمه … پیش پاتون از اتوشویی گرفتمش

شب جمعه بود تیپ زدم که برم با دوستام بیرون خوردم به پست گشت ارشاد …
خواهر بسیجی میگه کلی‌ به خودت رسیدی که خوشگل شی جلب توجه کنی‌؟
پَـــ نَ پَـــ از صبح دارم به خودم میرسم که بیام اینجا تو منو بگیری ببری پاسگاه تا صبح دور هم به سیبیلای تو بخندیم

سر کلاس دستمو بلند کردم استاد میگه سوال داری ؟
پَــ نَ پَـــ ” های هیتلر”

زنگ زدم به استاد، میگه چیه نمره میخوای؟
میگم پَـــ نَ پَـــ زنگ زدم ببینم فحش هایی که به خواهر مادرت دادم دلیوری شده یا نه؟

رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟
می گه می خوای غذا درست کنی؟
پَـــ نَ پَـــ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره

تی شرت « دی اند جی » پوشیدم …داداشم میگه « دولچه ، گابانا » ست؟ میگم
پَـــ نَ پَـــ « داوود و غفوره »

خیام…
بگذار قلم را به غزل بسپارم/
شاید گره ای باز شود از کــــارم/
پرسید: مگر تو هم غزل می گویی؟/
گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ !! فقط رباعـــی دارم…

 

 

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: ظنز ها ، پ ن پ های جدید ، ،

تاريخ : یک شنبه 7 اسفند 1390 | 15:11 | نویسنده : محمد رمضانی پور |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.